۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

شب که مياد يواش يواش با چشمک ستاره هاشاجازه هست از آسمون ستاره کش برم برات؟
دلم برای دیدنت چه شاعرانه لک زدهبلور قلب کوچکم ز دوریت ترک زده
میان این همه راهکه به تو نمی رسدچه سخت استراه تو را گم کردن !
روزي كه از توجداشم روز مرگ خنده هامهروزتنهايي دست هام فصل مرگ خنده هامه
گل اگر خار نداشتدل اگر بی غم بوداگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبودزندگی عشق اسارت قهر آشتی همه بی معنا بود
زندگی شوق رسیدن به همان فردایستکه نخواهد آمدتو نه در دیروزی و نه در فرداییظرف امروز پر از بودن توستزندگی را دریاب
كاش قلبها وسعت مى گرفتشمع با پروانه الفت مي گرفتكاش توى جاده زندگىخنده هم از گريه سبقت مي گرفت
من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنهاما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنهمن نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشهآدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه
قلب خانه اي است با دو اتاق خواب در يكي رنج و در ديگري شادي زندگي مي كند.نبايد زياد بلند خنديد و گرنه رنج در اتاق ديگري بيدار مي شود.

هیچ نظری موجود نیست: